آخ که کجایی...
در کدامین بی راهه گمت کرده ام...
بی هدف مدادی برمیدارم...
صحفه های زندگیم را بی سمت و سو
خط خطی میکنم...نام تو را از میان تمام خط خطی های
روزگارم پیدا میکنم...
کجایی بانو.
رفتی و هیچ نگفتی درمانده ای اینجا تنها ماند
ان موقع که رفتی...
برگ ها نوید روییدن داشتند و زندگی
غنچه ها به هوای تازه ی بهار شکوفه میدادن
گوشه کنجی از این خانه مینشینم و سرم را با کتاب های
عجق وجق گرم میکنم .
امروز به هوایت یک پیتزا با همان سس و نوشیدنی خوردم.
خیلی وقت است ذائقه ام فقط یک پیتزا میخواهد
امروز صدایت را شنیدم
چقدر دلنشین و بود شاد
کاش جوابت را میدادم
تا از دالان و راه های پرپیچ و خم درونم
پی به افکارم ببری
بی سمت و سو...
بی جهت...
تنها...
راه تورا میخواند...کاش بودی...